برای دل تنگی ها و بغض های من تکیه گاه نیستی خیلی وقته یه چیزایی عوض شده به ظاهر شاید برای بقیه . . . اما برای من هیچوقت هیچ چیزی عوض نشد نه قهر کردن ها نه اشتی کردن ها ونه . . . همش بازی بود منم بخشی از این بازی بودم شاید منم فقط یه اسم بودم برات . . . . . . تو همان دوست و یار وشنونده شبهای دلتنگی و تیره و تار من بودی من در تمام این مدت با رویاهای که برام ساختی زندگی کردم از اینکه با دیدن یک سراب من و به رسیدن به اب امیدوار کردی از اینکه . . . نه نمیشه نوشت نمیشه گفت . . . چیزی نمیگم وسکوت میکنم ! ! !